شیطانها بر هر افاک اثیم نازل میشوند، برای این است که شیطانها جز جلوه دادن باطل به صورت حق و زینت دادن عمل زشت، کاری ندارند.
مهمترین شاخصه دوست بد
روز قیامت، کسی که در دنیا مسیر عبادت و بندگی را طی نکرده و پیرو رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده است ، از شدت حسرت دست خویش به دندان میگزد (وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ) و در آن حسرت بی فایده ی خود، جملات اندوهباری را بر زبان جاری می کند که دلیل انحراف و جهنمی شدن اوست.
هر چند ندامت در قیامت سودی برای او نخواهد داشت؛ ولی شنیدن اعترافات او می تواند برای ما حاضران در دنیا بسیار سودمند به اشد.
سخنان او در دو بخش خلاصه می شود:
یکی فاصله گرفتن از خط هدایت و پیروی از رسول خدا صلی الله علیه وآله است (یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا) و دیگری دوستی با بدان (لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا).
سپس دلیل بد بودن آن فلان دوست خود را هم بیان می کند: در حالی که به احکام و معارف دین دسترسی داشتم و می توانستم با عمل به آنها بنده خوب خدا باشم و بهشتی شوم؛ او مرا از مسیر اطاعت و بندگی خدا خارج کرد و به بیراهه برد (لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی). (آیات 28 و 29)
بنابراین میتوان گفت مهمترین و درشترین شاخصه دوست بد، تلاش او برای خارج کردن انسان از مسیر بندگی خداست.
این را هم باید توجه داشت که این سخنان، سخنان کسی است که دنیا را گذرانده و الان در قیامت است و دارد می بیند واقعیات و آثارِ کارهای بدی که در دنیا انجام داد؛ او دارد می بیند دوستی با بدان چه سرانجام شومی در قیامت برایش به بار آورده است و این یعنی عاقبت قطعی کسانی که راه او را بپیمایند .
همین است که قرآن کریم در این آیات شریفه گزارش کرده است.
آمر به معروف و ناهی منکر و به طور کلی دعوت کننده به راه حق در برابر کسانی که دعوت او را می پذیرند ، نرمش نشان داده و در صورت امکان مطالب تکمیلی و بیشتری را در اختیار آنها قرار دهد و به کسانی که دعوت او را نپذیرفته و بی اعتنایی می کنند ، اعلام کند که از کار آنها بیزار است و رفتار آنها را تأیید نمی کند.
رضایت به گناه دامن همه را می گیرد
آیات 155 به بعد سوره شعراء درباره شتری است که به اعجازِ صالح پیامبر علیه السلام از دل کوه بیرون آمد. آن رسول خدا به مردمش گفت: این ماده شتری است که به اذن خدا به عنوان معجزه ی من از دل کوه بیرون آمده؛ سهمی از آب این چشمه برای او و سهم روز معینی برای شماست (هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ). سپس دستور داد: کمترین آزاری به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب روز عظیم شما را فرا خواهد گرفت (وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَكُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
اما این هشدارها برای آن مردم سرکش و طغیانگر سودی نداشت و سرانجام ناقه را کشتند (فَعَقَرُوهَا) و گرفتار عذاب الهی شدند (فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ).
آنچه در این آیات بیشتر جلب توجه می کند گزارش اقدام به قتل به شگل گروهی است که قرآن کریم با فعل «عقروا»[1] که جمع است از آن یاد می کند و این در حالی است که بنابر کلام امیرالمومنین علیه السلام ، آن شتر را تنها یک نفر کشت؛ نه همه و نه حتی جمع کوچکی؛ اما خداوند قتل را به همه آنها نسبت داد و همه گرفتار عذاب کرد (إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ).
دلیل این اختلاف را امیرالمومنین علیه السلام خود بیان می کند و در ادامه می فرماید: (خداوند قتل را به همه آنها نسبت داد) چون همگان به آن رضایت دادند (لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا)[2]
و این یعنی گناه را یک نفر انجام داد و چون دیگران به آن رضایت دادند، همه شریک جرم او شدند و چون عذاب نازل شد ، دامنش همه راضیان به گناه را گرفت و به کام مرگ فرستاد
امر به معروف
رفتار ما پس از امر به معروف و نهی از منکر
آیات 215 تا 217 سوره مبارک شعراء دستور خداوند متعال به رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره وظیفه بعد از دعوت آن حضرت است.
بر اساس این آیات، رسول خدا صلی الله علیه وآله موظف می شود آنهایی را که به دعوت او لبیک گفته ، ایمان می آورند و از او پیروی می کنند دور خود جمع کند و پر و بال رأفت بر ایشان بگستراند و به تربیتشان بپردازد (وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُۆْمِنِینَ) و اگر نپذیرفتند و اعتنایی نکرده و همان مسیر غلطی که داشتند را ادامه دادند ، از اعمالشان اعلام برائت کرده بگوید : من از کرده شما بیزارم (فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ) و در تمام این امور ، توکلش به خداوند متعال باشد (وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ).
از این دستور به توکل فهمیده می شود که دعوت کننده جز همان وظیفه ی دعوتی که خداوند تکلیف کرده است، تکلیفی در اطاعت و یا نافرمانی دعوت شونده ندارد و غیر از آن تکلیف، هر چه هست به دست خداست که او عزیز و مقتدر است و به زودی نافرمانان را عذاب و اطاعت کنندگان را رحمت میدهد. [3]
از این آیات میتوان استفاده کرد که آمر به معروف و ناهی منکر و به طور کلی دعوت کننده به راه حق در برابر کسانی که دعوت او را می پذیرند ، نرمش نشان داده و در صورت امکان مطالب تکمیلی و بیشتری را در اختیار آنها قرار دهد و به کسانی که دعوت او را نپذیرفته و بی اعتنایی می کنند ، اعلام کند که از کار آنها بیزار است و رفتار آنها را تأیید نمی کند.
فرودگاه شیاطین
آیه 221 می پرسد: آیا به شما خبر بدهم که شیاطین بر چه کسانی نازل میشوند؟! (هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ).
بعد پاسخ این پرسش را این گونه می دهد: آنها بر هر " أفّاک أثیم" فرود می آیند (تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِیمٍ).
«أفّاك» از ریشه «إفك» (بر وزن پلک) به معنی دروغ بزرگ است؛ بنابراین «أفّاك» به معنی کسی است که فراوان دروغهای بزرگ میگوید و «أثیم» از ریشه «إثم» (بر وزن اسم) در اصل به معنی کاری است که انسان را از ثواب به تأخیر می اندازد و معمولاً به معنی گناه به کار می رود؛ بنابراین «أثیم» یعنی گنهکار. [4]
اما اینکه فرمود: شیطانها بر هر افاک اثیم نازل میشوند، برای این است که شیطانها جز جلوه دادن باطل به صورت حق و زینت دادن عمل زشت، کاری ندارند [5] برای همین با کسانی ارتباط برقرار می کنند که مانند خودشان باشند و این گروه کسانی نیستند جز آنها که افاک اثیم اند.
آنچه سبب می شود عده ای آیات روشن الهی که به حقانیت آنها یقین پیداکرده اند را به جان گره نزنند [7] و باور نکنند دو عامل است یکی داشتن
روحیه ستمگری و دیگری روحیه برتری طلبی
چگونه میتوان علم داشت ولی باور نداشت؟
حقیقتی در قرآن کریم وجود دارد که با دقیق شدن در آن، پاسخ به این سوال آسان خواهد بود.
آن حقیقت را میتوان در آیات 13 و 14 سوره مبارک نمل مشاهده کرد. این آیات که درباره فرعونیان و گردنکشان عصر موسی علیه السلام است ، ابتدا خبر از آیاتی می دهد که اعجاز و خدایی بودنشان بسیار روشن و هویدا بود (جَاءتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً)؛ اما فرعونیان با آنکه یقین کردند که آنها آیات الهی است (اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ) آن را جادو خواندند(قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ) و منکر حقانیت آنها شدند (وَجَحَدُوا بِهَا).
دلیل چنین برخوردی را خداوند متعال وجود دو انحراف درونی در بین آنان اعلام می کند که یکی ظلم است و دیگری برتری جویی (ظُلْمًا وَعُلُوًّا).
از این آیات دو پیام مهم به دست می آید:
1. ایمان یا همان باور، حقیقتی غیر از علم و دانش است. آیت الله جوادی آملی می فرماید: علم، تصویری از معلوم در جان عالم است که این انعکاس خارج از اختیار اوست؛ یعنی اگر صورت علمی چیزی به صفحه جان کسی منعکس شد ، معنا ندارد که او بگوید من نمی خواهم آن را بدانم یا درک کنم. ولی ایمان، گره زدن آن علم به جان است که کاری بعد از آموختن است و این، فعلی اختیاری است؛ یعنی فرد می تواند آنچه را آموخته به جان گره بزند و معتقد شود و می تواند گرده نزده و منکر شود. [6]
برای مثال همه می دانند که تاریکی ترس ندارد و یا از مرده کاری ساخته نیست؛ اما چند نفر هستند که به این علم، ایمان دارند و با تمام وجود آن را باور کرده اند؟
2. آنچه سبب می شود عده ای آیات روشن الهی که به حقانیت آنها یقین پیداکرده اند را به جان گره نزنند [7] و باور نکنند دو عامل است یکی داشتن روحیه ستمگری و دیگری روحیه برتری طلبی.
پی نوشت ها :
1. «عُقر» بر وزن قُفل در اصل به معنی ریشه و اساس چیزی است، گاه به معنی سر بریدن و گاه به معنی پی کردن حیوان (پائین پای او را قطع کردن و به زمین افکندن) نیز آمده است. تفسیر نمونه 15/313
2. نهج البلاغه، خطبه 201
3. ر.ک به المیزان فی تفسیر القرآن 15/ 329
4. تفسیر نمونه 15/375
5. المیزان فی تفسیر القرآن 15/330
6. برگرفته از جلسه درس تفسیر معظم له.
7. عقیده از عقد به معنای گرده زده است.
منبع: تبیان