(سایت مداحی کربلایی محسن احمدی) بانوای دلنشین کربلایی محسن احمدی دوشنبه شبـــــــها راس ساعت:21 نعمت آباد خ میرزایی جنب خیابان مینو حسینیه حضرت ابوالفضل العباس(ع)،سامانــــــه هیئت:09381954355،سایت سیاسی مذهبی،اشعار مذهبی،اشعار مهدوی،احادیث و روایات
| ||
|
درد دلهای رضا ایرانمنش روی تخت بیمارستان ملاقات با جانبازان شیمیایی حال و هوای خاص خود را دارد ولی این بار ملاقات با جانباز شیمیایی بازیگری است که تصویر آشنای مردمکهای چشمان مردم است و او کسی نیست جز آقا رضا ایرانمنش که امروز مانند 11 سال گذشته و پی در پی در بیمارستان بستری شده است.
وارد اتاق بیمارستان میشوی، آقارضا بر روی تخت، لوله تنفس بر صورت و لولههای متعدد دیگر که حاوی لوله سرم است مشاهده میکنی. حال ندارد، ولی با این حال با گرمی تو را پذیرا میشود. آقا رضاي سینمای ایران که حتی تجربه به کما رفتن یک ماه را نیز دارد در آخرین مرتبه در اواخر فروردین به کما میرود که به بیمارستان آتیه منتقل میشود و به قول خودش، همسر و فرزندانش چه میکشند. این جانباز که در عملیات والفجر 8 شیمیایی شده است از دردهایش نمیگوید، ولی درد کاملا از چهرهاش پیداست از دلتنگیهای رفقای شهیدش میگوید؛ ته لهجه کرمانی خاص خود را دارد ولی به قول خودش سالهاست که این لهجه با او بیگانه است. تاولهای خشک شده حاصل از گازهای سمی که آنها را استشمام کرده هم روی دستش خودنمایی میکنند.آقا رضا از 11 سال درد و بستری در بیمارستان خاطرهها دارد و لحظه جذاب خاطراتش زمانی میرسد که عنوان میکند یکبار هم به عنوان فوت شده سردخانه را تجربه کرده است (وقتی روحم از بدنم جدا شد خیلی احساس سبکی میکردم ولی همین که برگشتم به جسم تمام وزن دنیا را حس کردم.) از تجربه همین سردخانه یک فیلم هم ساخته است. دوستان بسیاری در کنار تخت آقارضا از بازیگر، کارگردان، خبرنگار و حتی بیماران مشاهده میکنی. با همه به نوعی سخن میگوید و درد دل میکند. آقای درمنش از کارگردانان تلویزیون و سینما که چندیست مادرش به رحمت خدا رفته به دیدار آقا رضا آمده و با او همدردی میکند. وی که از خصوصیات آقارضا به دلیل رابطه بسیار نزدیکش با او باخبر است در جمع دوستان ملاقاتکننده ایرانمنش میگوید رضا نمیتواند زیاد غذا بخورد چون به دلیل عارضه شیمیایی باید قرصهای متعددی مصرف کند. بازیگر فیلمهای سجاده آتش، دکل و کمین به همنوعان جانباز و شیمیاییاش نیز توصیههایی دارد و عنوان میکند بچههای شیمیایی به هیچ عنوان نباید مقاومت خود را از دست بدهند و از پا نیفتند و بهترین دوا برای آنها مقاومت است. خیلی پشیمانم از اینکه ترکش پشتم را سال گذشته درآوردم، وقتی درد میکرد مرا به یاد گذشته، جبهه و جنگ میانداخت و باعث میشد کمتر گناه کنم ولی چارهای نداشتم دیگر اجازه راه رفتن به من نمیداد. ایرانمنش سینمای ایران در پی درخواست دوستانش به گوشهای از خاطراتش اشاره میکند و میگوید ما زمانی که در فاو بودیم هوا آنقدر داغ بود که روي سنگ تخممرغ گرم میکردیم و میخوردیم. درد دلهای رضا ایرانمنش با خبرنگاران از آن روزها نیز دردهای زیادی در جانمان هست، مغز استخوان آدم به درد میآید. خیلی از بچههای جانباز از شدت این دردها از پای میافتند ولی بهترین توصیه به آنها این است که خودشان را با چیزی سرگرم کنند. من هم وقتی در بیمارستان هستم در زمانهایي که میتوانم با کمک پرسنل اینجا که به من خیلی نیز لطف دارند به ملاقات بیماران دیگر میروم و اینگونه خود را سرگرم میکنم و بهترین درمان برای جانبازان شیمیایی سرگرم شدن با اطرافیان است.خیلی از رفقای ما شهید شدند شاید ما لیاقت نداشتیم که با آنها برویم بعضی موقعها وقتی با رفقای باقیماندهمان شوخی میکنیم میگوییم اگر یک روز هم رفتنی شویم بچهها در آن دنیا از دست ما فراری میشوند به هر حال ما باید حرف بچههای جبهه را به نسل امروز منتقل کنیم. خاطره ای از ساجد لشکر 41 ثار الله خدا رحمت کند شهید یوسف شریف را؛ معروف بود به ساجد لشکر 41ثارالله؛ چون همیشه در حال سجده کردن بود خیلی هم خجالتی بود. یادم میآید آن موقع در جبهه دوربین داشتیم در یکی از شبهای عملیات به یکی از همراهانم گفتم که در زمان عملیات خیلی مراقب یوسف باشد چون فکر میکنم که یوسف رفتنی است. صحنه عجیبی بود، از آن فیلم گرفتم. در یکی از صحنهها یوسف مانند همیشه وسط عملیات به زمین مینشیند و سجده میکند فیلمش را میگیرم ولی تعجب میکنم چرا یوسف آن موقع سجده کرد و وقتی نزدیک میشوم متوجه شدم که با گلوله سیمینوف وسط پیشانیاش زدند ولی خیلی عجیب بود چون کسی که گلوله به پیشانیاش میخورد باید به پشت پرت شود ولی یوسف مانند گذشته سجده میکند بر روی زمین. وصیتنامه یوسف را خواندم متوجه شدم که نوشته بود خدایا بچههای لشکر همه به من ساجد میگویند اگر قبول کنی من هم سجدهکننده به دیدارت بشتابم. خاطرات آقارضاي سینمای ایران تمامی ندارد ولی اینبار نه از سینما بلکه از بیمهری مسئولان به جانبازان شیمیایی گلایه میکند که پرستار وارد اتاق میشود و از وی خون میگیرد به قول خودش دیگر جای سالم برای سوزن زدن در دستش باقی نمانده. اول مایل نیست در این مورد صحبت کند ولی با اصرار دوستان از هزینههای درمانی و بیمهری برخی مسئولان و بخصوص همرزمان گذشته که امروز پشت میز به عنوان پزشک به همنوعانشان بیتوجهی میکنند، گلایهمند است.آقارضا به مثال آن درخت معروف که از تبر مینالد اشاره میکند و میگوید آن درخت از تیزی تبر نمینالد بلکه از آن دسته چوب تبر گلایه دارد که از جنس خودش است ولی به او بیمهری میکند. به آقارضا میگویی منظورت از این حرف چیست با قصه عنوان میکند وقتی برای کمیسیون پزشکی جانبازی میروی پزشک آن طرف میز که خودش زمانی رزمنده بوده است و حتی جانباز هم هست به رفیق آنور میزش که برای گرفتن درصد آمده بیمهری میکند و با او خوب رفتار نمیکند. خیلی از این مسائل دیدهام و دلم شکسته. الان یک جانباز برای تهیه طرح ترافیکش هزار مشکل دارد آخر میگویند باید 70 درصد باشی تا طرح ترافیک بدهند. چند روز پیش سردار رحیمی اینجا بود تقاضايی کردم و گفتم سردار امکان دارد یک طرح ترافیک برایم مهیا شود؟ سردار سر کج میکند و میگوید آقارضا باید جانباز 70 درصد باشی. من که 50 درصد هستم و آن درصد هم متعلق به سال 74 است. تازه یکی از بچهها میگفت آقارضا یکدفعه به سرت نزند بروی کمیسیون چون اگر بری، همین 50 درصد میشود 30 درصد. یکی نیست بگويد معیار ارائه درصدها چرا اینطوری شده. آقارضاي سینمای ایران مثال قشنگی میزند میگويد من خوشنویسی میکنم وقتی یک انگشتم را از دست بدهم چه فرقی میکند که کل دستم را از دست بدهم چون دیگر بدون آن انگشت نمیتوانم خوشنویسی کنم. حالا یک جانباز که پایش قطع است چه فرقی میکند از زانو باشد یا از پایین لگنش. باورتان نمیشود یک روز رفته بودم کمیسیون یک جانباز اصفهانی کتوشلوار پوشیده جلویم بود پاچه پای راستش تا زیرلگنش تا شده بود یعنی اصلاً پا نداشت. پزشک به او گفت پایت از کجا قطع شده؛ بنده خدا نمیدانست چه بگويد. گفت پایم قطع است ديگر؛ تازه پزشک از رو نرفت و گفت شلوارت را دربیاور؛ یک خانم پرستار هم آنجا بود عصبانی شدم و گفتم بیحرمتی که میکنید هیچ؛ یک جای مناسب برای معاینه تعیین کنید که آمدن و پارتيشن بیمارستانی گذاشتند تا این بنده خدا را به اصطلاح معاینه کنند، نمیدانید در کمیسیون با بچههای جانباز چه میکنند؟ این رسمش نیست. الان هم که حکم دادند تا میتوانید درصدها را پایین بیاورید. همه با آقارضا روبوسی میکنند و خداحافظی. میخواهی از کنارش بروی بهش میگی آقارضا یک جمله برای جانبازان شیمیایی میگی تا گزارشم کامل بشه، سرش را نزدیکم میآره و میگه دوست دارم هر چی میگم همونو بنویسی و تغییرش ندهی و تو هم میگی باشه و آقا رضا میگه بنویس: من یک سر سوزن لیاقت شما بچههای جانباز را ندارم و دلم را خوش کردم که میکروفون و تریبون شما عزیزان باشم چون بلافاصله وقتی به بیمارستان منتقل میشوم دوربینها به سوی من روانه و سخنان من را میشنوند و تلاش میکنم سخنان شما را بگوییم. منبع:واقعيت ها در ايران
๑۩๑ سید مهدی رضوی:09381954355 ๑۩๑ نظرات شما عزیزان: مـــــوضوعات مـــــرتبط: دل نوشته ها، مطالب زیبا وخواندنی، اخبار ایران و جهان، ، [ 22 / 2 / 1391
] [ 15:0 ] [ سید مهدی رضوی ]
[ |
|
[ دانلود مداحی با صدای: کربلایی محسن احمدی ] [ danlod madahi : karbalaei mohsen ahmadi ] |