ابتدا بايد واژه "قلب" و "زبان" را تعريف کنيم.
قلب :در ادبيات دينی قلب همان نفس انسانی يا فطرت ادمی يا منشا و منبع ادراکات انسان است که با کمک قوای درونی و بيرونی امور مختلف را ادراک مي کند..
زبان :زبان هم به ابزار سخن گفته مي شود و هم به نحوه گويش مثلا زبان فارسی يا زبان عربی. البته گويش هم با ابزار صورت ميگيرد.
و اما رابطه زبان و قلب :
معمولا انسان ها آنچه را درک و فهم مي کنند ( يعني آنچه که در قلب به وجود مي آيد) توسط زبان در قالب يک گويش خاص به ديگران منتقل مي کنند.
پس در يک حالت منطقي؛ اول يک موضوع درک مي شود بعد از آن سبک و سنگين مي شود در صورتي که بيان کردن و گفتنش خير و نفعي داشته باشد به زبان جاري مي شود. و الا هرگز بر زبان جاري نخواهد شد. مانند محل عرضه و انبار يک کاسب است که اموال را در انبار نگهداري مي کند و در مواقع نياز مقداري از آنها را به محل فروش منتقل و عرضه مي کند.
حرف هاي نسنجيده پشيماني مي آورد،اگر چيزي را نگوييم بعدها با گفتن قابل جبران است چون هم سخن و هم زبان در اختيار ماست.ولي آنچه نبايست بر زبان آيد اگر بي فکر و تامل بر زبان آمدو به گوش ديگران رسيد تيري است که از کمان به در شده است و آبي است که بر زمين ريخته است
بنابراين قلب احمق در زبان اوست يعني :
يعني همه آنچه که در قلب و ذهن و فکر او مي گذرد چه خوب باشد و چه بد؛ چه گفتنش درست باشد و چه نباشد بلا فاصله بر زبان او جاري مي شود. مانند فروشنده اي که همه اجناسش را بدون توجه به نياز مردم در محل فروش براي عرضه آماده کرده است.
و از آنجا که انسان ها در مقابل سخناني که به ديگران گفته اند به نوعي مسئوليت پذير هستند؛ خود به خود اين حرف هايي که مي گويد نسنجيده و بدون فکر بر زبان جاري شده است
و وقتي گفته مي شود زبان مومن در قلب اوست :
يعني انسان مومن ابتدا درک مي کند بعد سبک و سنگين مي کند و بعد از آن درست ها را از نادرست ها جدا مي کند و در مرحله بعد گفتني ها را از ناگفتني ها جدا مي کند؛ دست آخر انچه که گفتنش به خير و صلاح باشد به زبان جاري مي شود. درست مانند کسي که ابتدا در انبار اجناس را از هم جدا مي کند و بعد هر کدام را متناسب با خودش به محل عرضه منتقل ميکند.
بنابراين انسان عاقل هم انديشه اي درستي در ذهن و قلبش شکل مي گيرد و هم انديشه هاي درستي را به ديگران منتقل ميکند.
زبان انسان همچون حيوان درنده اي است که اگر رها ، شود و به خود واگذار گردد يعني بدون انديشيدن و راهنمايي عقل هرچه مي خواهد بگويد،ميگزد و سبب تباهي و نابودي مي گردد
وقتي زبان تابع قلب است :
همان مرديکه مي باشد خردمند به دست و دل زبان را کرده دربند
ز گفتارش درونها تا نرنجد سخن را سخته و سنگين بسنجد
وقتي که قلب تابع زبان است :
ولي نادان دلش پشت زبان است بدلها از زبانش بس زيان است
زبانش در دهان چون مار در غار چو مي آيد بيرون از بهر گفتار
امام علي عليه السلام در زيان سخن گفتن بدون فکر و تأمل مي فرمايند:
«زبان انسان همچون حيوان درنده اي است که اگر رها ، شود و به خود واگذار گردد يعني بدون انديشيدن و راهنمايي عقل هرچه مي خواهد بگويد،ميگزد و سبب تباهي و نابودي مي گردد.» [2]
امير المومنين علي (عليه السلام) فرمودند:
«اندازه گير سپس ببر.بينديش آنگاه بگو»
حرف هاي نسنجيده پشيماني مي آورد،اگر چيزي را نگوييم بعدها با گفتن قابل جبران است چون هم سخن و هم زبان در اختيار ماست.ولي آنچه نبايست بر زبان آيد اگر بي فکر و تامل بر زبان آمدو به گوش ديگران رسيد تيري است که از کمان به در شده است و آبي است که بر زمين ريخته است.پس بنا بر گفته اميرالمؤمنين اول انديشه آنگاه گفتار و اقدام.
پی نوشت ها :
[1] نهج البلاغه / کلمات قصار / شماره 41.
[2]- نهج البلاغه؛حکمتها:باب 57
๑۩๑ سید مهدی رضوی:09381954355 ๑۩๑
نظرات شما عزیزان:
حاج محسن فیضی
ساعت13:27---17 تير 1391
سلام شما لینک شدید-ازاینکه دیر به شما جواب دادم عذر مرا بپذیرید-بزودی درصفحه فیسبوک منتظر شماهستم
پاسخ:ممنون همسنگر عزیز
مبرا
ساعت23:18---15 ارديبهشت 1391
سلام عالــــــــــــــی بود.
پاسخ:التماس دعا
مـــــوضوعات مـــــرتبط: احــــــــادیث و روایــــــــات، ،